کد مطلب:260317 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:239

حکومت خلفای عباسی در زمان امام
امام عسكری علیه السلام در دوره ی كوتاه شش ساله ی امامت خویش با حكومت سه خلیفه عباسی معاصر بود.

از جمله ی «معتز»، خلیفه ای كه امام هادی علیه السلام در دوره ی حكومتش به شهادت رسید و نیز گروهی دیگر از علویان به دست همین خلیفه ستمگر شهید یا مسموم شدند.

«معتز» آن قدر ستمگر بود كه یكبار برادر خود «مؤید» را به بهانه ای زندانی كرد و سپس دستور داد كه چهل ضربه عصا بر تن او بزنند. سرانجام او را از ولیعهدی بركنار كرد. مدتی گذشت كه باز او را زندانی نمود. وقتی معتز شنید كه تركان در صدد هستند مؤید را از زندان آزاد نمایند، فرمان داد او را در زندان به قتل برسانند. نقل شده است كه مؤید را درون لحاف مسمومی قرار دادند و دو طرف آن را محكم بستند تا اینكه او در داخل آن جان سپرد. سپس معتز بزرگان و قضات دربار خود را دعوت كرد تا جسد او را ببینند و به آنان گفت كه مؤید در اثر شكنجه در زندان از دنیا نرفته است تا آنان نیز چنان وانمود كنند كه او با مرگ طبیعی درگذشته است. [1] .

در دوران خلافت معتز، بیش از هفتاد نفر از علویان و دودمان جعفر طیار و خانواده ی عقیل بن ابیطالب كه در حجاز قیام كرده بودند به اسارت گرفته شده و به سامرا برده شدند. [2] .

یاران با وفای حضرت امام حسن عسكری علیه السلام در زمان همین خلیفه ی



[ صفحه 404]



ستمگر در فشار سخت قرار داشتند. هنگامی كه بعضی از یاران حضرت، به ایشان نامه می نوشتند و از ستم خلیفه شكایت می كردند، و حضرت را در جریان قرار می دادند، امام علیه السلام در پاسخ آخرین نامه فرمودند: ای یاران با وفای من و ای شیعیان صادق و با اراده! سه روز دیگر فرج حاصل خواهد شد.

بعد از گذشت سه روز آنچنان شد كه امام فرموده بودند؛ زیرا سپاهیان ترك دربار عباسی كه معتز را در جهت منافع خویش نمی دیدند، تصمیم گرفتند تا بر او بشورند. به همین خاطر در فرصتی مناسب به مبارزه علیه او برخاستند و سرانجام او را وادار كردند كه از خلافت كناره گیری كند. آنگاه او را برای عبرت دیگران در سردابی افكندند و در آن محكم بستند تا اینكه به هلاكت رسید. [3] .

بعد از معتز، «مهتدی» به خلافت رسید او نیز فردی ستمگر بود و رفتاری منافقانه داشت. وی در ظاهر خود را زاهد نشان می داد و از زندگی خوش و دنیادوستی دوری می كرد و خوانندگان دربار را از بارگاه دور ساخت و هر چه منكرات بود ممنوع كرد و از روی تزویر به دادرسی مظلومان پرداخت و دربار را به نوعی جلوه داد كه دریچه امید به عدالت گشوده شده است و همگان می توانند آسوده باشند! اما دیری نپایید كه او نیز همچون دیگر ستمگران، باطن خود را آشكار كرد.

این خلیفه عباسی مدتی حضرت امام حسن عسكری علیه السلام را زندانی كرد و حتی دستور داد كه امام بزرگوار را به شهادت برسانند. اما مرگ به او مهلت نداد.

عده ای از علویان در دوره ی خلافت این ستمگر قیام كردند تا بلكه او را به هلاكت برسانند، اما تلاششان به نتیجه نرسید تا جایی كه بعضی از آنان گرفتار شدند و به زندان افتادند. آنان در زندان رنج و مشقت زیادی كشیدند و سرانجام در همانجا به شهادت رسیدند.

احمد بن محمد می گوید: وقتی «مهتدی» این خلیفه ستمگر، به قتل و غارت



[ صفحه 405]



«موالی» [4] و غیر عرب پرداخته بود؛ من به حضرت امام عسكری نوشتم: سپاس و شكر خدای سبحان را كه او را از ما منصرف ساخت. به من خبر رسیده بود كه او شما را تهدید كرده و گفته بود: قسم می خورم كه آل محمد را از روی زمین بر می اندازم.

امام در پاسخ نامه ی من به خط مباركش چنین نوشتند: چقدر عمر او كوتاه است. پنج روز دیگر با ذلت و خواری كشته خواهد شد.

و چنان شد كه حضرت فرموده بودند [5] و مهتدی با شورش سپاهیان ترك به قتل رسید و «معتمد» جانشین او شد. [6] .

معتمد پای در ركاب خلافت نهاد و به حكمرانی پرداخت. او نیز مانند دیگر گذشتگان خویش جز عیاشی و ظلم كاری نداشت. او در این كار آن قدر افراط كرد كه به تدریج «موفق» برادر دیگرش بر امور سلطنت مسلط شد و اختیار را از او گرفت، و معتمد هیچكاره شد و فقط نام خلیفه را بر خود داشت. چندی نگذشت كه «موفق» درگذشت و پسر موفق یعنی «معتضد» بر كارهای معتمد یعنی عمویش تسلط یافت و اختیار را از او گرفت.

سرانجام معتمد در سال 259 هجری از دنیا رفت و برادرزاده اش معتضد رسما عنان امور را به دست گرفت و به جای او بر اریكه خلافت نشست. [7] .

در دوره ی خلافت معتمد، این حاكم ستمگر، حضرت امام حسن عسكری علیه السلام به شهادت رسید و عده ی دیگری از علویان كشته شدند و بعضی از آنان در سخت ترین شرایط به دست این جور پیشگان به شهادت رسیدند، حتی بعد از مرگشان جسدهایشان را مثله [8] كردند. [9] .

بعضی از مورخان می نویسند كه در زمان فرمانروایی معتمد، جنگ و ستیز بسیار بود، تا جایی كه او حدود نیم میلیون تن كشته از خود به جای گذاشت. [10] .

به هر حال جامعه آن دوره به امامان معصوم علیهم السلام توجه خاصی داشتند و از سازش ناپذیری آنان آگاهی یافته بودند و می دانستند كه اینان جز به راه



[ صفحه 406]



حق نمی رفتند و همواره با خلفای ستمگر مبارزه داشتند و اینان نیز كینه توزی و شدت ظلم خویش را نسبت به سلسله ی نورانی و با عظمت امامت نشان می دادند.

یكبار امام حسن عسكری را در زمان خلافت مهتدی به زندان «صالح بن وصیف» بردند. و خلیفه دو تن از بدكارترین افراد دربار خود را مأمور حضرت ساخت تا با شرارتشان بر آن بزرگوار سخت بگیرند، اما آنان تحت تأثیر عبادتهای حضرت قرا گرفتند. [11] .

یكبار دیگر خلیفه، حضرت امام عسكری علیه السلام را به زندان «نحریر» فرستاد. در آنجا نحریر بسیار امام را مورد آزار و اذیت قرار داد.

زن نحریر به همسرش گفت: ای مرد! از خدای سبحان بترس. مگر تو نمی دانی كه چه شخص و مقامی در خانه توست؟ و بعد از عبادت و شایستگی آن بزرگوار سخن راند سپس گفت: به خاطر ستمی كه بر این حضرت روا می داری برای آینده ات می ترسم.

نحریر در حالی كه قسم یاد می كرد به زنش گفت: من او را در میان درندگان می افكنم!

نحریر، بعد از آنكه از مقامات بالا اجازه گرفت، امام علیه السلام را در بین حیوانات وحشی رها ساخت و شك و تردیدی به خود راه نمی داد كه این درندگان، امام علیه السلام را خواهند كشت. اما چون مدتی گذشت و دوباره به سراغ حضرت رفت، ایشان را در نهایت سلامت و در حالی دید كه به عبادت خدا و نماز مشغول بود؛ و درندگان در اطراف امام حلقه زده بودند. آنگاه دوباره فرمان داد كه حضرت را به منزلشان بردند. [12] .

معتمد نیز در دوره ی خلافت خویش، امام عسكری علیه السلام و برادرش «جعفر» را در نزد «علی جرین» زندانی ساخت؛ و پیوسته از وضع و حال حضرت جویا می شد. علی جرین مرتبا به خلیفه گزارش می داد كه امام علیه السلام روزها را به روزه و شبها را به عبادت با خدای سبحان می گذراند.



[ صفحه 407]



معتمد برای اطمینان بیشتر، یك روز از «علی بن جرین» وضع امام را سؤال كرد. او نیز همان گزارش قبلی را داد.

آنگاه معتمد به علی جرین دستور داد: هم اكنون به نزد او برو و سلام مرا به ایشان برسان و بگو كه همراه شما به منزلشان بروند.

«علی جرین» می گوید: وقتی پا به زندان نهادم؛ مشاهده كردم كه امام لباس خود را پوشیده و آماده برای حركت است. وقتی كه مرا دیدند، بلند شدند و من پیام خلیفه را به او رساندم. آنگاه امام بر مركب سوار شد. ولی آن را متوقف كرد. من علت توقف مركب را پرسیدم.

حضرت فرمود: باید جعفر برادرم نیز بیاید.

گفتم: امیر تنها به آزادی شما دستور داده است و از جعفر نامی نبرده اند.

حضرت به من فرمود: اكنون به پیش امیر برو و به او بگو من و برادرم از یك خانواده هستیم و با هم از آنجا بیرون آمده ایم. اگر من تنها به خانه برگردم و جعفر همراهم نباشد. مسایلی پیش خواهد آمد كه آنها بر خلیفه پوشیده نیستند.

من به نزد امیر رفتم و آنچه اتفاق افتاده شنیده بودم برای امیر بیان كردم. امیر فرمان آزادی جعفر را نیز صادر كرد. [13] .

از آنچه به صورت مختصر و فشرده نقل شد، كاملا آشكار است كه حضرت امام حسن علیه السلام در دورانی بس سخت و دشوار و پر از خفقان به سر می بردند. به همین علت دوستان و شیعیان حضرت نمی توانستند به راحتی با ایشان ملاقات كنند. بعضی از پیروان امام به كمك علویان به منزلش راه پیدا می كردند و آن بزرگوار را از نزدیك زیارت می نمودند.

نقل شده است مردی از علویان در زمان امام حسن عسكری علیه السلام برای به دست آوردن روزی و آذوقه زندگی از سامرا بیرون آمد؛ و به سوی بلاد جبل - قسمتهای كوهستانی غرب ایران تا همدان و قزوین - حركت كرد. در راه مردی از شیعیان امام علیه السلام به او برخورد. وی اهل حلوان - پل ذهاب - بود. مرد حلوانی



[ صفحه 408]



پرسید: ای مرد! از كجا می آیی؟

علی گفت: از سامراء.

- آیا فلان محله و فلان كوچه را می شناسی؟

- آری! من آنجا را می شناسم.

- آیا از حسن بن علی علیه السلام خبر داری؟

- نه؛ من از او خبری ندارم.

- برای چه چیز به بلاد جبل آمده ای؟

- برای كسب معاش به این دیار آمده ام.

آنگاه مرد حلوانی گفت: ای مرد علوی! من پنجاه دینار دارم؛ این مقدار را از من بگیر، به شرط آنكه همراه من به سامراء بیایی و مرا به خانه ی حسن بن علی علیه السلام برسانی و آن حضرت را به من نشان دهی. مرد علوی شرط را پذیرفت و با هم حركت كردند و بعد از مدتی به شهر سامراء رسیدند و مرد علوی او را به خانه ی امام عسكری برد. [14] .



[ صفحه 409]




[1] شيخ مفيد - ارشاد - ص 317.

[2] مسعودي - مروج الذهب - ج 4 - ص 91.

[3] علامه مجلسي - بحارالانوار - ج 50 - ص 251.

[4] موالي، جمع مولي، به دوستان و نزديكان گويند. در اين جا منظور آزادشدگان اسير غير عرب مي باشد.

[5] شيخ مفيد - ارشاد - ص 324.

[6] محدث قمي - تتمة المنتهي - ص 254 و 258.

[7] مدرك بالا ص 268 و مسعودي - مروج الذهب - ج 4 - ص 140 و 142.

[8] مثله، در لغت به معني قطعه قطعه كردن است و در اصطلاح يعني اعضاي بدن مرده چون دست و پا و گوش و بيني و... را بريدن و جدا كردن است.

[9] اصفهاني، ابوالفرج - مقاتل الطالبيين - ص 685 و 690.

[10] مسعودي - مروج الذهب - ج 2 - ص 120.

[11] علامه مجلسي - بحارالانوار - ج 50 - ص 330 و سيد بن طاووس - مهج الدعوات - ص 274 و شيخ مفيد - ارشاد - ص 324.

[12] شيخ مفيد - ارشاد - ص 324 و 325.

[13] سيد بن طاووس - مهج الدعوات - ص 275.

[14] علي بن عيسي اربلي - كشف الغمة في معرفة الأئمة - ج 3 - ص 307.